تنهایی ” یلدا ” ما را به ” دورهمی بهار ” می رساند

ساليان قبل وقتي نام ” يلدا”، بلندترين شب سال با گيسوان دلربايش زمزمه مي شد، قند در دلمان آب مي گشت، تصويري رنگارنگ از دورهمي فاميلي از مقابل چشمان معصوممان مي گذشت؛ شبي بي انتها كه قرار بود با غافلگيري ننه سرما، جشن برف ريزان زمستانمان با آجيل، ميوه، كلوچه محلي، تنقلات، شيريني و كرسي گرم مادربزرگ و بازي هاي و جست و خيزهاي بچه گانه، گِره بخورد… گویی همه می خواستیم تا در بلندترین فرصت شبانه از هزار رنگی پاییز، به یکرنگی زمستان برسیم!
” آخرین روز خزان هم چه گریزان شده است/
آذرم رفت و دی سرد زمستان شده است…”
يادش بخير، كوزه اي گِلي مملو از تيله ها و مهره هاي رنگي كه دختران و پسران فاميل را جمع مي كرد تا هر تيله و مهره با شعري از حافظ بيرون بيايد و فال نامه دل بيقرار جوانان باشد… هنوز هم صداي دلنشين شاهنامه خواني پدرم با بانگ حماسي اش در گوشم است و چاي دارچيني مادربزرگ در استكان هاي قرمز رنگ كمر باريك، يادش بخير…
اما حالا در گذر بي رحمانه زمان، گویی يلداي زمستان آدم ها گمشده! ديگر نه از صميميت قبل خبري است و نه از نشاط و شادي دل ها…
پائیز غمبار و سیاه 1399 روزهای آخرش را در سوز سرمای آذر ماه طی می کند و نم نمک در زیر سایه سنگین و شوم ” کرونا”؛ کوچکترین و بی رحم ترین قاتل تاریخ بشریت، به خاموشی می گراید….
جایی خواندم:” پاییز عجیبی است؛ به جای برگ ها آدم ها می ریزند! مراقب همدیگر باشید” و چه جمله تأمل برانگیزی؟!….
این روزها غمی عجیب و سترگی بر دل آمدها سنگینی می کند، دل تنگی دوری از عزیزانمان از یک طرف، مشکلات اقتصادی و فشارهای مالی حاکم بر خانواده، شرمندگی پدرمان در مقابل فرزندان و همسران، سفره هایی که هر روز کوچک و کوچک تر می شود، تورم و قيمت هاي سرسام آور باعث شده تا خيلي از پدرها و مادرها دعا كنند كه اي كاش هرگز ” يلدا”، اين دختر زيباي زمستان با گيسوان سياه شب زده اش از راه نرسد تا چشمان حسرت زده بچه هايشان را نبينند…
و از سوی دیگر هجوم بی امان کرونا و قربانی هایی که هر روز بیشتر می شود…. اگر از اطرافیانمان بپرسیم، خیلی ها نمی دانند آخرین باری که از ته دل خندیدند کی بوده و چرا؟!
صدای پای”یلدا” از دور دارد بگوش می رسد، اما امسال دیگر شادی و حال و هوای گذشته ها را با خود به همراه ندارد، این روزها کرونا در کمین دورهمی های بلندترین شب سال نشسته تا قربانی بگیرد و داغ روی دل ها بگذارد… نباید اجازه داد سهم ما از شب یلدای امسال، قصه پر غصه دلتنگی های بعد و جای خالی عزیزانمان باشد …
باید “دورهمی ها ” را تعطیل کنیم تا بهار سال بعد همگی “دور هم” جمع شویم.
به اقتضای زمانه نیازهای آدم ها فرق می کند؛ اکنون تبلت، گوشي هاي اندرويد، ماهواره، كامپيوتر و اينترنت به جاي اقوام و فاميل ها ما را ميهمان فضاي مجازي می کنند تا به کمک امواج، حصار فاصله ها و بُعد مسافت را بشکنیم و به اعضای خانواده مان، دوستان، اقوام و آشنایان ” یلدا” را همراه با بهترین آرزوها تبریک بگوئیم و برایشان سلامتی و سعادتمندی آرزو کنیم.
کاش با تدبیر و ابتکار عمل، بسياري از خيرين و واقفين با نگاهي نو و در راستاي حفظ سنت هاي اصيل ايران زمين در رونق شب يلداي خانواده هاي مستمند، گام هاي ماندگاري بردارند و در قالب کمک های مومنانه، این بار نیز با همكاري دستگاه هاي ذيربط و مسئولين ” شادی یلدا” را با نیازمندان تقسیم کنند.
بدون شک با این اقدام یک دورهمی بزرگ به وسعت ” ایران” رقم می خورد و همه در کانون خانواده اما با دل هایی در کنار هم زمستان را به انتظار می نشینند به امید بهاری سبز، گرم و سرشار از سلامتی …
یاد این شعر می افتم:
” بـبـین چـگـونـه قـناری ز شـوق مـی لرزد/
نـترس از شـب ” یـلدا” بـهار آمـدنی اسـت…”
یادداشت از: مهناز روزبهانی